شکست حصر آبادان در عمليات ثامن الائمه
امام خمینی (ره) ــــ چهاردهم آبان 1359
«حصر آبادان باید شکسته شود»پنجم مهر ماه 1360 نقطه عطفي درتاريخ8 سال دفاع مقدس به شمار مي آيد. در اين روز اولين عمليات گسترده ايران در مقابل ارتش متجاوز عراق كه يك سال بود در داخل سرزمين اسلامي ما جا خوش كرده بود.آغاز شد و با موفقيت كامل پايان يافت.نیروهای مسلح تمام تلاش و امکانات خود را برای شکستن محاصره آبادان به خاطر اجرای فرمان امام خمینی(ره) به کار بستند.
صدام که خود را ناتوان از تصرف آبادان می دید، بعداز یازدهمین نشست سران عرب در «امان» که در 6 آذر 1359، تشکیل شد، چنین گفت:
«ما نمی خواهیم کشورگشایی کنیم. ما فقط می خواستیم، تهدید ایران را از شهرهای خود دور سازیم!»نکاتی از مقام معظم رهبری درباره عملیات ثامن الائمه :
1- مقام معظم رهبری در مورد تاثیر سخنان امام (ره) در نجات آبادان چنین فرودند:
«آبادان در معرض حمله و خطر بود، مثل خونین شهر، منتهی همین تاکید امام که تکلیف شرعی کردند که مبادا آبادان سقوط بکند، نیروهای رزمنده را که در آن جا بود، تقویت کردند. البته در آبادان سپاه آن روز برتر از ارتش بود. بعداً ارتش هم در آبادان مستقر شد و در یک مورد که نیروهای دشمن از بهمنشیر عبور کردند و وارد جزیره آبادان شدند، بسیج توده ای مردم و شرافت نظامی عده ای از نظامیان ما حماسه آفرید و عراقی ها را در جایی که واقعاً بیرون کردن دشمن از آن جا بسیار دشوار بود، کوبیدند. عده ای را کشته و تار و مار کردند و عده ای را به داخل رودخانه انداختند و عده ای هم که توانستند، فرار کردند. عامل اصلی در حفاظت از آبادان همان فرمان امام بود و داغی که از سقوط نیمی از خونین شهر در دل برادران وجود داشت.»
2- ايشان همچنين به زمينههاي حضور سپاه در جبهه آبادان و مقدمات طراحي «عمليات ثامنالائمه» پرداختند: «در همان اوقات بچههاي ما شروع به اسقرار در مقابل مواضع و استحكامات دشمن در آن سوي رود كارون، يعني در حدود دارخوين كردند. در ميان برادراني كه آنجا حضور داشتند يكي هم برادرمان «رحيم صفوي» بود. آن زمان ايشان از نيروهاي معمولي سپاه و از دوستان نزديك «صياد شيرازي» بود و در كنار ايشان در كردستان جنگيده بود و خيلي هم جوان مؤمن و صالح و خوبي بود. او يك عده از برادران را آورده بود و با امكانات محدودي در مقابل دشمن به مقاومت ميپرداختند. گاهي اوقات برادر صفوي به اهواز و محل استقرار ما ميآمد تا وسايل مورد نياز را بگيرد، اما براي او مشكل درست ميكردند و وي را معطل مينمودند. ايشان هم به ديدن بنده و سايرين ميآمد تا مشكلش را رفع كند. او به اتفاق سايرين و با همان امكانات محدود، پايگاه كوچكشان را گسترش دادند تا اين كه بالاخره با همفكري آنان و ارائه طرح لازم، حصر آبادان در «عمليات ثامن الائمه» شكسته شد. اين طرح را ايشان در يكي از جلسات شوراي عالي دفاع در دزفول آورد و براي ما مطرح كرد.
غرض اين كه بچههاي سپاه در منطقه سلمانیه گرد آمدند و كمكم براي خودشان مواضعي درست كردند و اطراف خودشان مين كاشتند، آنوقت يك كانالهايي درست كردند تا از اين كانالها بدون اينكه دشمن آنها را ببيند، خودشان را به نزديكيهاي دشمن برسانند و حرفهاي آنها را شنود كنند. در حالي كه دشمن هم آمده بود اين طرف رودخانه، «سرپل» را گرفته بود و داشت سرپل خود را توسعه ميداد و همانطور كه ميدانيد همين توسعه سرپل براي دشمن يك موفقيت و براي ما يك ناكامي شد، اما همين موقعيت در نهايت دام دشمن شد و به شكست او انجاميد. اگر دشمن به اين طرف كارون نيامده و اين كار خطرناك را نكرده بود. مسلماً ضربه سخت عمليات ثامنالائمه را نميخورد.
