این شهید سر ندارد

داد می زد گریه می کرد،می گفت:می خواهم صورت برادرم را ببوسم...
اجازه نمی دادند،
یکی گفت:خواهرش است مگر چه اشکالی دارد؟بگذارید برادرش را ببوسد،
گفتند: نمی شود ...
این شهید سر ندارد ...

داد می زد گریه می کرد،می گفت:می خواهم صورت برادرم را ببوسم...
اجازه نمی دادند،
یکی گفت:خواهرش است مگر چه اشکالی دارد؟بگذارید برادرش را ببوسد،
گفتند: نمی شود ...
این شهید سر ندارد ...

لَعَنَ اللهُ قاتِلَكَ وَ لَعنَ الله ُمَنِ استَخَفَّ بِحَقِّكُم وَ قَتََلَكُم
وَ لَعَنَ مَن بَقِی مِنهُم وَ مَن مَضی نَفسی فِداؤُكُم
وَ لِمَضجَعِكُم صَلَّی اللهُ عَلیكُم وَ سَلَّمَ تَسلیماً كَثیراً.
زیارت حضرت علی اکبر
-----------------------------------
من و
مسعود عليجاني هر دو در گردان امام حسين (ع) لشكر 25كربلا بوديم.
بعد از
اينكه از
هم جدا شديم با نامه با يكديگر ارتباط داشتيم.
يكبار عكسي از
خودش را
برايم
فرستاد.
اما زمينهي پشت عكس تصوير يك پاسدار بدون سر بود كه جاي سر در بدنش شمع روشن كردهبودند.
برايم جالب بود. علت انتخاب اين نقاشي را از او
در نامهام
پرسيدم.
پاسخ داد: « دوست دارم وقتي شهيد ميشوم سر در بدن نداشته باشم و مشتهايم گره كردهباشد »
چندي بعد به زيارت پيكر خونينش شتافتم.
پيكر
بي
سر و مشتهاي
گره كردهاش اشك را در چشمانم جاري ساخت.
بدنم
ميلرزيد.
همانجا خدا را به پاس برآوردن اين آرزو سپاس گفتم...
منبع: ماهنامه سبزسرخ
-----------------------------------
«اِرحَم
غُربَتَنا لا طاقَهَ لَنا علی فراقِک»
به غربت ما رحم کن علی جان که ما را بر فراق تو طاقت نیست...
گفته اند ، شب های جمعه در حرم آقا امام حسین (ع) نباید روضه ی جوانش علی اکبر را خواند ....
تو میدانی چرا ؟؟؟!!!
ای مردم یادتان رفته حسین برای سیراب شدن شما دعا کرد ؟؟؟
... چند وقتی در مدینه خشکسالی حاکم شده بود ،
و مردم آب برای آشامیدن و حتی برای سیراب کردن حیوانات خود هم نداشتند
روزی در مدینه عده ای جلوی پیامبر را گرفتند ،
و از ایشان خواستند که دعایی کنند تا مشکلشان رفع شود
پیامبر فرمود حسین را بیاورید تا او دعا کند ،
حسین آمد !
به نماز ایستاد ،
دستانش را به سوی آسمان بلند کرد ...
قطرات باران بر زمین ...
--------------------------------------------
بس کن رباب غم به دلم بی امان نده ،
کم خیره شو به نیزه ، علی را نشان ندهــــــ . . .
بس کن رباب به نیزه عی را نشان نده ،
گهواره نیست ، دست خودت را تکان نده ...
علی لای لای ، علی لای لای ...
--------------------------------------------
روزی خانمی بدون حجاب از جلوی پیامبر با عجله عبور کرد
ناراحت شدیم ، و قصد کردیم جلویش را بگیریم
پیامبر مانع این کار شد !
و فرمود : این مادر فرزندش را گم کرده ،
مادری که فرزندش را گم کند دیگر چیزی نمیفهمد ...
ای کاش سَر نیزه کمی کوچک بودــــــــــــــــــــــــ
« هركه دارد هوس كرب و بلابسم الله »
قافله عشق درسفرتاریخ ...

قافله عشق در سفر تاریخ است ،
و این تفسیری است بر آنچه فرموده اند: كل یوم عاشورا و كل ارضٍ كربلا...
این سخنی است كه پشت شیطان را می لرزاند
و یاران حق را به فیضان دائم رحمت او امیدوار می سازد...
-------------------------------------
و سلام بر محرم الحرام، ماه آغازین سال هجری قمریــــــــ !
حسین، عاشورا را آفرید و عاشورا حسینیان زمانه را،
حسین خود را در بلا افکند تا ولا و ولایت به معنا بنشیند «البلاء للولا» با خون حسین تفسیر شد
و مسجدالاقصی و کعبه هدی با خون حسین بقا یافت.
حسین چون کتابی بیشیرازه، جسمش را به دم تیغ جباران سپرد تا شیرازه قرآن را مستحکم گرداند.
حسین با خون خود عدالت، مظلومیت و عبودیت را عاشقانه تعبیر کرد.
-------------------------------------
قافله عشق به سرمنزل جاودان خویش نزدیك می شود...
واین عاقبت كار عشق است .
موكب امام به هر سوی كه می رفت ، به سوی دیگرش سوق می دادند ،
تا روز پنجشبه دوم محرم سال شصت و یكم هجری به كربلا رسید ...
( مقاله فتح خون سید مرتضی را مطالعه کنید )
-------------------------------------
اینجا بهشت سرخ بدنهای بی سر است اینجا نگارخانهی گلهای پرپر است
اینجا منا و مشعر و بیت الحرام ماست اینجا حریم قرب شهیدان داور است
اینجاست قتلگاه شهیدان راه حق اینجا مزار قاسم و عباس و اکبر است
اینجا به جای جامهی احرام ما به تن زخم هزار نیزه و شمشیر و خنجر است
اینجا دو طفل زینبم افتد به روی خاک اینجا به روی سینهی من قبر اصغر است
اینجا برای پیکر صد چاک عاشقان گرد و غبار کرب و بلا مُشک و عنبر است
اینجا چو آفتاب سرم بر فراز نی بر کودکان در به درم سایه گستر است
اینجا تنم به زیر سم اسب، توتیا اینجا سرم به دامن شمر ستمگر است
اینجا به جای جای گلوی بریدهام گلبوسههای زینب و زهرای اطهر است
اینجا به یاد العطش کودکان من هر صبح و شام دیدهی میثم، ز خون تر است
(سازگار)
ما هرچه که داریم از آن گوشه ی چشم است ...
تو روی مرگردان ز گدا ...
آجرک الله ...
در حالي كه در يك دست آرپيجي داشت، با دست ديگر به گلولهي آرپيجي اشاره كرد.
متعجب پرسيدم: چرا حرف نميزنه؟!
در حالي كه اشك در چشمانش حلقه زده بود با بغض گفت: از ديشب تا حالا آن قدر آرپيجي شليك كرده كه نه گوشش ميشنود و نه زبانش براي گفتن باز مي شود .
----------------------------------------------

عالم سراسر رازی است نامشکوف ،
که بر مقیمان حریم حرم نیز جز پرده ای فاش نخواهد شد ...