تو شهید می شی
5 دقیقه قبل از اینكه برم یكی دیگه اومد نشست بغل دستم ، گفت : آقا یه خاطره برات تعریف كنم ؟ گفتم : بفرمایید !یه عكسی به من نشون داد ، یه پسر مثلاً 19 ، 20 ساله ای بود ، گفت : این اسمش عبدالمطلب اكبری هست ، این بنده خدا زمان جنگ مكانیك بود ، در ضمن كر و لال هم بود .یه پسر عموش هم به نام غلام رضا اكبری شهید شده ، غلام رضا که شهید شد ، عبدالمطلب اومد بغل دست قبر غلام رضا نشست ، بعد هی با اون زبون كر و لالی خودش ، با ما حرف می زد ، ما هم گفتیم : چی می گی بابا !؟ محلش نذاشتیم ، می گفت : هرچی سروصدا كرد هیچ كس محلش نذاشت .( بعضی وقتها این كرولالهایی كه ما می بینیم نه اینكه خوب نمی تونه صحبت كنه و ارتباط برقرار كنه ، ما فكر می كنیم عقلش هم خوب كار نمی كنه ، دل هم نداره ، اتفاقاً هم عقلش خوب كار می كنه ، هم دلش خیلی از من و تو لطیف تره )
گفت : دید ما نمی فهمیم ، بغل دست قبر این شهید با انگشتش یه دونه چارچوب قبر كشید ، روش نوشت : شهید عبدالمطلب اكبری ، بعد به ما نگاه كرد گفت : نگاه كنید !
خندید ، ما هم خندیدیم ، گفتیم شوخیش گرفته ، می گفت : دید همة ما داریم می خندیم ، طفلك هیچی نگفت ، سرش رو انداخت پائین ، یه نگاهی به سنگ قبر كرد با دست پاك كرد ، سرش رو پائین انداخت و آروم رفت .
فرداش هم رفت جبهه .
10 روز بعد جنازه اش رو آوردند دقیقاً تو همین جایی كه با انگشت كشیده بود خاكش كردند . وصیت نامه اش خیلی كوتاه بود ، اینجوری نوشته بود ؛
بسم الله الرحمن الرحیم ،یك عمر هرچی گفتم به من می خندیدند ، یك عمر هر چی می خواستم به مردم محبت كنم ، فكر كردند من آدم نیستم ، مسخره ام كردند ، یك عمر هرچی جدی گفتم ، شوخی گرفتند ، یك عمر كسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم ، خیلی تنها بودم ، یك عمر برای خودم می چرخیدم ، یك عمر . . .اما مردم ! حالا كه ما رفتیم بدونید هر روز با آقام حرف می زدم ، و آقا بهم گفت : تو شهید می شی . جای قبرم رو هم بهم نشون داد ، این رو هم گفتم اما باور نكردید !
پی نوشت :
1- خدایا ! آنچنان شعله ای از آتش عشقت در دلم بیفروز که هرآنچه غیر از تو در آن است همه بسوزد /2- اى كسانى كه «يابنالحسن» و «يابن الزهرا» مىگوييد و عاشق مهدى هستيد! مهدى(عج) در بيابانهاى خونرنگ خوزستان كه در هر وجبش، گلى پرپر شده. مهدى(عج) در ميان چادرهاى رزمندگان است، مهدى(عج) پيشاپيش سربازانش است. شهيد مجيد محمدزاده /3- شهادت پایان نیست، آغاز است، تولدی دیگر است در جهانی فراتر از آنکه عقل زمینی به ساحت قدس آن راه یابد. تولد ستارهای است که پرتو نورش عرصه زمان را در مینوردد و زمین را به نور ربالارباب اشراق می بخشد . آقا سید مرتضی /
4- دل من می شکندچه کنم دلم از سنگ که نیست........گریه در خلوت دل ننگ که نیست
ناله ی پیر زنی غمزده با دست تهی
که ندارد نفسی
ضجه ی مرغ اسیر
که کند ناله به کنج قفسی
هق هق مرد غریبی که برد دیده بسی
آری تو بدان دل من هم می شکند ...5- اللهم الرزقنی توفیق الشهادة فی سبیلک ...
6- التماس دعا / .
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و دوم مهر ۱۳۸۹ ساعت توسط باافلاکیان
|