ح - پشت پا زدن به نظام دو قطبی با طرح شعار : « نه شرقی نه غربی»
به دنبال تغيير در توليد و تبديل نظام كشاورزي به نظام صنعتي كه با پيشرفت علم و گسترش اختراعات همراه و قرين بود، مناسبات بينالمللي نيز تحول يافت. توليدات رشد يافته حاصل از انقلاب صنعتي از يك سو بازارهاي داخلي را اشباع كرده و در نتيجه ميل به صدور را ايجاد نمود و از سوي ديگر، افزايش توليد باعث گرديد منابع و امكانات اوليه داخلي كاهش يابد. لذا جهت ادامه توليد و رفع نيازمنديها و تهيه منابع اوليه به وراي مرزهاي خود توجه شد و موجب شكلگيري امپرياليزم گرديد. به اين ترتيب كشورهاي به اصطلاح پیشرفته به نقاط مختلف جهان حملهور شده و با تسلط نظامي به مستعمره سازي آنها پرداختند و استعمارگران براي تأمين منافع خود از هيچ كوششي فروگذار نكردند.
پس از جنگ جهاني اول و شكل گيري نظام دو قطبي نيز، در هر يك از دو بلوك شرق و غرب، هر گونه تلاش براي استقلال و خروج از هر بلوك به شدت سركوب ميگرديد. به عنوان مثال آمريكا در جنگ ويتنام به تنهايي هفت و نيم ميليون تن بمب بر سر مردم ويتنام ريخت. در كنگو براي جلوگيري از روي كار آمدن يك نظام انقلابي توسط لومومبا، كه به عقيدهي آمريكاييها نقش يك كمونيست را بازي مي كرد، سيا وارد عمل شد و در سال 1961 وي را ترور كرد. در كوبا نيز با سازماندهي فراريان كوبايي و فرستادنشان با كشتيهاي آمريكايي و با پشتيباني هوايي از آنها قصد سرنگون كردن نظام انقلابي اين كشور به رهبري كاسترو را داشت كه با اقدام قاطع كاسترو، به نتيجه نرسيد. در آنگولا با تقويت نيروهاي «فنلا» تلاش نمودند تا به نيروي هاي «مپلا» در خاك زئير ضربه وارد نمايند. در سپتامبر 1970 سالوادور آلنده، به عنوان اولين رهبر ماركسيست در يك انتخاب دموكراتيك به رياست جمهوري كشور شيلي انتخاب شد. پس از اين واقعه دولت آمريكا بنا به دلايل عقيدتي تصميم گرفت از هر راه ممكن، دولت آلنده را سرنگون نمايد.... در نهايت دولت او توسط يك كودتاي نظامي در سپتامبر 1973 سرنگون و خودش نيز در اين جريان جان باخت. ديگر تجاوزات ايالات متحده در سراسر جهان، تجاوز نظامي عليه مكزیک، چند بار تجاوز به نيكاراگوئه، تجاوز به هندوراس، دخالت نظامي در ونزوئلا، اشغال فيليپين و قتل عام 200000 فيليپيني، كشتن مسلمانان جزيره مورو، حمله به چين، چند بار حمله به كلمبيا و دومينيكن، حمله به مراكش، نيجريه، پاناما، سوريه، پاكستان و ... همگي در راستاي استيلاي مافع آمريكا و کشورهای سرمایهداری بر جهان قابل بررسي است. در بلوك شرق به رهبري شوروي نيز كماكان همين وضع برقرار بود به عنوان نمونه: «در سال 1956 م، قيام مردم مجارستان كه توسط دانشجويان و كارگران در جريان بود سركوب شد و در سال 1968 م، در ابعاد وسيعتر ارتش سرخ، انقلاب مردم چكسلواكي را با خون ريزي وسيع به كنترل در آورد. مداخلهي شوروي در چكسلواكي به دكترين برژنف منجر شد كه اعلام كرد پيمان ورشو اجازه هيچگونه تغييرات سياسي يا اقتصادي را در كشورهاي مختلف اروپاي شرقي كه انسجام بلوك شرق را به مخاطره اندازد نخواهد داد.
در دهههاي مياني قرن بيستم به واسطهي ماهيت دوقطبي حاكم بر نظام بينالملل، طرح شعار نه شرقي نه غربي از سوی جمهوري اسلامي، نظام دو قطبي را با سوالات جدي روبرو نمود؛ چرا كه از يك سو پشت پا زدن به نظام سرمايهداري و ليبراليسم بود و از سوي ديگر به واسطه ماهيت ديني و اسلامي خود، كمونيسم را نيز به چالش عظيمي فرا خواند و در حقيقت الگوي جديدي به جهانيان ارائه نمود؛ فرانسوا ميتران دبير كل حزب سوسياليست در روز 24 بهمن 57 چنين هشدار داد كه: «انقلاب هايي از نوع انقلاب ايران در كشورهاي همسايه نيز روي خواهد داد. شيعيان زيادي در عراق و آسياي مركزي، در جمهوريهاي شوروي، زندگي مي كنند. انقلاب ايران رژيمهاي مرتجع منطقه را زير و رو خواهد كرد.» (كودتاي نوژه، ص 14).
